شعر را کوزه گری خواست که طرحش بزند
دور دور به دستان هنرمند خودش طرح بزند
خواست شعر را به دستش درون کوزه حرف بزند
حرف زد درون کوزه نه برون آن طرح زد
گلهای بنفشه و سنبلو آفتابگردان برونش چه زیبا مینگشت
کوزه گر غم خود را به کوزه چه زیبا میزد
انگار تمام ساعت همان طرح زدن
خواب کوزه زطرحش برون شعر زدن
دیدم که هنر طرح زدرون خود تنهایی گذاشت
کوزه بشکستو بماند تشنگی روح غزل
غزل از روح خود از جمله همی حرف میداشت
با دل غمزده گاهی صنوبر حرف میداشت
پیچکی روی کوزه زدو طرح زعالی میداشت
کاش کوزه گر غم شعر مرا هم میکاشت
شاعر-حسام الدین شفیعیان