پنجره را بازمیکنی و میسراید دلتنگی از فصل رویشی نو.بر پرچین خیال انگیز زندگی.پیچک مهربانی میپیچاند بر درخت ریشه از شور مهربانی.و میزداید غمها را در باور زمین.سایه ساری از گلچین سرودن زندگی در فصلی نو و برای تو میماند قصه های زمین در سراشیبی از حرفهایت.قلم بر پیکره خشک زمین جانی تازه میگیرد بر سلول های تراوش مغزی.قلب آهنگ تپیدن نو میگیرد و زمین سرد میشود از گرمای تابشی از کلمات بر ذهن انسان واژه میشود در سطر سطر دلش از شوریدگی های شور انگیز گفتن ها.پنجره را که باز میکنی.زمین حرفی نو دارد و کلمات واژه ای از سرودن.در کجای زندگی حروف را میچینی.زندگی خود حرف هائیست از سرودن برای کلماتی از گفتن ها.و واژه ها جملگانی از دلتنگی زمین میشود بر تاریخ گذشتن از عصر زندگی آجری.و قلم حرف میشود.و جمله بارش رویشی از کلمات.
یک دستش ساندویچ با نان لواش و یک دستش کاغذ , برف ریزی در حال باریدن است. آدرس میپرسد.
همین خیابونو برو نرسیده به اون چراغی که میبینی روشنه همونجاست.
دستش را بلند میکند تا بقیه ساندویچش را بخورد که لایه سفید برف زبانش را یخ میکند. و تند تند راه میرود تا میرسد.
آدرس و پلاک زنگ میزند کسی در را باز نمیکند دوباره زنگ میزند.یک نفر سرش را از پنچره بیرون میکند .
چیه با کی کار داری اینجا ما خانواده زندگی میکنیم آقامون چوب داره اومدی دزدی اگه اومدی دزدی بهت بگم سرت میشکنه ها.
نه حاج خانم من دزد نیستم. حاج خانم کیه فحش میدی چرا. نمیدونم همون که هستید من برا پرستاری اومدم. آهام بهیاری که میگن تو هستی. بله خودمم.
کفشاتو رو کیسه گونی بکش ته کفشت اگه گل باشه باید خودت راه پله هارو بکشی. خانم من خودم میفهمم چشم. اگه میفهمی پس نیازی نیست دوباره بهت بگم.
خیالتون جمع. پس بیا بالا سر و صدا نکنی همسایه ها خوابن. چشم.
خب کفشاتو بزار تو اون قفسه چوبی. دستاتو بشور بعدشم کاپشنتم بزار سر اون جالباسی بالا سرش اومدی صداتو بلند نکنی میترسه.
چشم. تو واقعا بهیاری. نه بهیار نیستم. پس چی هستی اگه یاد نداری برو نزنی آقامونو بکشی نه خیالتون جمع.بهیار نیستم اما کارم همینه .یعنی چی کارت همینه نکنه از این دوره های چرت پرت کمکهای اولیه دیدی. حالا اونا که چرت پرت نیست اونم مدرس هستم اما کارم همینه خب چکاره ای بیا خانم کارتم خیالت جمع. چی دکتری.جناب دکتر چرا زودتر نگفتید ببخشید اگه باهاتون بد حرف زدم. خانم هیچوقت تو رفتارتون فرق نزارید همه بنی آدمیم.چه اون چه من چه هر کسی شخصیت خودشو داره منو اگه به عنوان همون بهیارم میگفتید من مشکلی ندارم مهم وظیفه منه.مگه میشه مگه داریم. همه چی شدنیه اگه انسان وظیفشو بدونه.
شما چجور دکتری هستی که ماشین نداری. من ماشین ندارم اما علاقه ای هم به داشتن ماشین ندارم بهتره کارمو انجام بدم مزاحم شما هم نشم. اختیار دارید مراحمید.
این حاج آقا چند سالشونه. به ما حاج خانم حاج آقا نگید خواهشن چطور مگه.دلیل شخصی داره. حالا شما فکر کن هشتاد سالشونه.
ایشون نیاز به سرم دارن. شما همراهتونه. بله من کیفمو آوردم.
اه پیدا کردن رگ ایشون خیلی سخته. چطور دکتری هستید که رگ نمیتونید بگیرید. خانم محترم رگ گرفتن ایشون به مانند گرفتن ماهی ریز تو دریا میمونه. ولی خب خدارو شکر درست شد. این نسخه رو فردا بگیرید بهش بدید. دستگاه اکسیژن هم که دارید بزارید موقعی که تنفسش احساس کردید داره یکمی سرشو بالا میاره رو دهانش. بعد مدتشم تا اینکه قرصاشو دادید بعد وردارید. در ضمن دمای اتاق هم خیلی میزان نیست .خیلی گرم کردید.
ممنونم پسرم خدا خیرت بده تو این هوای سرد اومدی فکر نمیکردم بیای. انجام وظیفه هست. کاش همه مثل شما وظیفه شناس باشند بالاخره خانم هر کسی که به کارش واقف باشه کارشو درست انجام میده.
پسرم املت داریم میخوری یک ساندویچ داشتم خوردم ممنونم. نوش جانتون. در ضمن اگه مورد حاد شد و حالشون وخیم شد به من زنگ بزنید خودم نتونم بیام همکارم میفرستم بیاد . خدا خیرت بده ممنونم. حالا بگم مادر خوبه بهتون. بهم بگو پسرم. مادام.اه حتما مادام ممنونم.
خب مادام من برم .
خداحافظ.
به سر کوچه میرسد. برف نشسته هست.خیابان خلوت. منتظر میماند ماشینی نمیاید. آقا ببخشید اینجا تاکسی تلفنی نیست. چرا همین هفت تا کوچه بالاتر یکی هست. بفرما خاگینه. ممنونم. سپاس.
از پیاده رو حرکت میکند. که چشمش به گربه ای می افتد. اه حتما گرسنه ای.اینجا سوپر مارکت داره. سلام آقا یک پنیر لطفا. بفرمایید.
بیا این پنیر بخور تو این برف هیچی پیدا نمیشه. گربه سرش را نزدیک میاورد و بو میکند و آرام شروع به خوردن میکند.
به کوچه میرسد . در بسته. آرام به در میزند . مردی دراز کشیده بلند میشود. چیه چی میگی ماشین نداریم. این وقت شب منو بیدار کردی.ببخشید ولی چاره نداشتم خب برو عمو دو سه کوچه بالاتر یکی دیگه هست ببین ماشین دارن.
ممنونم. به سلامت. سر کوچه می ایستد. و از کناری به در تاکسی تلفنی میرسد در باز است. بهبه خوش آمدید شبتون بخیر باشه بفرمایید چایی. ممنونم لطف دارید ماشین دارید بله خوبشم داریم خودم موندم الان چایی بخوریم بریم. سپاس.
خب بفرمایید همون پیکان سفید سوار شید. تشکر
اه حالا بد روشنی میکنه. خب خدارو شکر روشن شد.
این وقت شب خیر باشه. انجام وظیفه میکنم. مگه شغلتون چیه. طبابت. آهام آمپول زنید یکجورایی کاری از دستم بر بیاد انجام میدم. خب چکاره ای. دندونپزشکی. نه ولا. دامپزشکی. نه ولا. روانپزشکی نه اونم نیستم. دکتر عمومی هستم.چی دکتری مطمئنی. نسبتا آره. چطور نسبتا چون اینجور که شما گفتی شک افتادم.
خب آخه دکتر باید حتما بنز 230 داشته باشه دیگه.ندارم خوشم نمیاد از رانندگی. چرا. چون خاطره خوبی ندارم. آهام تصادف کردی. دوست ندارم بخاطر بیارم. حتمان فوتی داشتی. میشه یه آهنگ بزاری. حتما چشم. منتها فکر نکنم باب شما باشه. چرا. چون با این ریشی که شما داری نوحه فقط.
مگه ریش بلند ربطی به نوحه آهنگ داره خب معمولان کمیته ای ها اینجوری ریش میزارن نه من ریشم ریش کمیته ای نیست. ریش دوست دارم. حتما یهودی هستید. نه یهودی نیستم مگه یهودی ها فقط ریش بلند میزارن. خب اینجوری من میفهمم.
دینتون چیه. شخصی میپرسی. ولش کنید آهنگو گوش کن چی میخونه. صداش آخر بیست دوتاره. پس برا خودش یه سه تاره. شوخم هستید. شوخ نیستم اما شوخ طبع هارو دوست دارم. خب دکتر شما متفاوت هستی دکتر سوار کردم بزور جواب منو میداد.یک کلمه سنگینم بارم کرد. باید بدونیم که تو هر شغلی هستیم چه دکتر چه هر چی همه انسانیم. من به امر انسانیت اهمیت میدم.خب منم اهمیت میدم اولویت آدم انسانیته. انسانیت نباشه ما چی میتونیم باشیم. منم نیاز مالی ندارم اما شب ها وا میستم با همین کارم خدمت میکنم. چه جالب شما نیاز مالی نداری. خب دیگه من کار اصلیم خرید فروش زمینه. منتها میگم اون کار جای خودش این کار جای خودش.خدمت به آدمها میتونه هر جوری باشه. خب البته آدم و هر موجود زنده ای نه دکتر ما اشرف مخلوقاتیم. منو سیامک صدا کنید دکتر سر کار فقط. اونجا شغل منه اینجا سیامکم احسنت چه جمله نابی گفتید. بله آقا سیامک من همه جور مسافر سوار کردم. همه جور آدم هست بداخلاق خوش اخلاق ناراحت غم زده. در حال موت بعد از موت. بامزه اید بعد موت هم سوار کردید بله مرده هم سوار کردم. اون که نعش کش باید بیاد. ولا تا نیمه راه خوب بود وسط راه سکته کرد. چرا . گفت آخ قلبم. گفتم مرد بعد ده دقیقه گفت شوخی کردم. وای چه شوخی بی مزه ای. ولا الان دیگه همه جوره آدم هستن گفتم. من کارشناس آدم شناسی شدم . اما یکبار یک کسی رو سوار کردم اون جالب بود چطور مگه. وسط راه زد تو گوشم. چی زد تو گوشتون چرا. آخه گفتم بر پدر مادرت به ماشین روبرو گفتم . بعد فکر کرد با اونم زد تو گوشم. من خودمو کنترل کردم. خب نباید فحش داد. خوب نیست اخه آدم گاهی دست خودش نیست عصبانی میشه. اتفاقا آدم تو عصبانیت هست که باید بتونه خودشو کنترل کنه والا بقیه موقع ها که همه خوبن. خب دکتر رسیدیم. ممنونم به سلامت سپاس از اینکه منو رسوندین در ضمن سیامک. آهام بله اقا سیامک رسیدیم. خب خوشحال شدم از هم صحبتی با شما خداحافظ.
در را باز میکند. و چراغ ها را روشن میکند.سکوت خانه , چک چک صدای آب خانه را سمفونی میدهد.و گرامافون که روشن به چرخش می افتد.
نویسنده-حسام الدین شفیعیان
شاپورو پرویزو ناصرو جمشید در متینگ عصرانه خود جمع بودند که شاپور گفت راستی الان ناصر الدین شاه میخواد چکار کنه وضعیت کشور ناجوره که پرویز گفت نگران نباش من میدونم الان کشور دست ناپلئونه و دستی کشید به سبیل سفید خودشو گفت من میدونم ناپلئون بلده که چجوری کار کنه شما اصلان نگران نباشید.ناصر گفت اصلان اینجوری که من میبینم کوروش اگه بتونه کشتی هارو ببره اون سمت رد بشن مشکل حل شده.جمشید گفت دایناسورها اگه بتونن مغازه منو خراب نکنن من میتونم سال دیگه یک مغازه بزرگتر دور میدان دایناسورک زیبا چقدر ماهی بزنم.که یدفه کامپیوتر توی حال ارور داد و ساعت رو نشون داد که برن درست کنن والا هیچ صفحه ای باز نمیشه.شاپور گفت جمشید تو واقعن فکر میکنی ما میتونیم یک وزیر خوب انتخاب کنیم.که ناصر وسط حرفشون لگد کردو گفت تا زمانی که من وزیرم هیچ وزیری انتخاب نمیشه.پرویز گفت مشکل آپارتمان ما به این چیزها حل نمیشه بهتره منو برای پادشاهی ساختمان انتخاب کنید که گفتن چه اختیاراتی میخوای گفت چی دارین گفت قبض برقارو بزنی به تابلوی اعلانات گفت سنگینه این مسئولیتش فقط کار یک آدم قوی هست. گفتن رای میگیریم هر کی چایی شو با مربا بخوره اون پادشاه ساختمونه ناصر گفت هر کی بتونه سه تا آجر با هم برداره تا خط پایان برسونه اون قویترین مرد ساختمونه.که پسر ناصر اومد با ده تا قرص و یک پارچ کامل آب گفت بابابزرگ بابابزرگ بابابزرگم قرصاتو خوردی گفت دقیقن کجایی گفت قرصا همینجاست گفت آن شب جان افروزم منتظرت بودم که پسر ناصر البته از هفت نسل قبل او یا چند نسل متوازی با او گفت من به بابام گفتم وقتی فوت کنی برا شما رادیوشو به ارث بزاره منتها تورم رفت بالا فروخت به جوجه فروش سر محل.گفت بابات مرد بزرگی بود اون وقتی سبیلاش در اومد تو سه سالگی بود که فهمیدم مرد شده. گفت جلل القدرت من هنوز 40 سالمه سه لاخ سبیل دارم اون تو سه سالگی. گفت راستی تو کی هستی گفت من مرد تنهای روزم گفت پس من حتمان وزیری هستم. گفت نه تو سلطانی هستی که خلاصه متینگ عصرانه به دلایل وضعیت سر ساعت قرص ها تمام شدو تنها خاطره ای ماند از این متینگ برای نسل های بعد آنها که می آیند و آنها هستند و میروند و حتمان قرصاشونو سر موقع میدن.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
کامران و وکوکب که تازه ازدواج کرده بودن برای روز دوم زندگیشون گفتن بریم آبمیوه
کوکب گفت من یکجا تمیز سراغ دارم خیلی توپ عالی توپ چهل تیکه اصلان دارای برند جهانی از محله بالا و پایین در کیفیت
با دوماه دو روز بیست دقیقه سابقه در خدمت مشتریان هست من خودم چهار سال پیش رفتم عالی بوده
کامران هنگ کرد گفت دوماه هست با اندکی راه افتاده تو چجوری چهارسال پیش رفتی
گفت درسته دوماه راه افتاده اما چهار سال پیش برا من خاطرست
چجوریا کوکب برات دوماه راه افتاده چهار سال پیش خاطرست
بحث نکن دیگه کامران من اینجوری فهمیدم که چهار سال پیش ساعت من عقب بوده و الا ساعت جدید فرق کرده
کامران گفت عجب پاسخ قانع کننده و جالب و شیکی دادی
راه افتادن با پیکان مدل 48 لاستیک سالم اما فرمون سرگردون تا سر کوچه انگار مسافرتی بود چند بار خاموش روشن رسیدن کامران گفت چرا شیشه مغازه اینقدر کدره
کوکب گفت مه گرفته کدر نیست این رویایی ترین آبمیوه فروشی این منطقه و اون منطقه هست
رفتن از پله ها برن بالا کامران گفت چرا پله هاش سیاه شده
کوکب گفت دلت سیاه نباشه مهم اینه که پله سیاه یک برند عالی در شلخته بودن و داخل تمیز هست گفت بریم پس!!!
رفتن داخل رو میز کلی شیرموز پس مونده نارگیل لخته شده و آب هویج بوم رنگی روی همش
گفت این چه وضعیشه
گفت صاحب مغازه اعتقاد داره که خونه خودتونه ریختید جمع کنید اما اونا میگن خونه شماست کارگر بگیر هزینه کن
الانم دو تا انبه بگیر باشه باشه
باشه دوتا انبه سفارشی لطفان
میگم کوکب اینجا خطریه خیلی کثیفه
وای کامران جایی به این هنری با این میز قشنگ با این همه نبوغ در ریختن ته مانده میوه روی میز آخه چشه
میترسم کوکب بخوریم ولی به جایی بریم بنام سرای باقی
نه وای چقدر فکرت سیاه شده روشن ببین مهم اینه که آدم بتونه در اینجا به بهترین جا برسه با این پولی که تو داری فقط یک نصفه سمبوسه که نصفشو خود آشپز بخوره بهمون میدن ولی با این پول اینجا دو تا انبه شیرموزی میدن وای چقدر عالی بله خیلی رمانتیکه
برو حالا بیار چون نمیاره میگه هر کی سفارش داده خودشم ببره بماچه
باشه برم بیارم
حالا بخور و بهبه کن
کامران چطوره؟
بهبه مزه شیر آب گرم با پیاز جعفری میده
وای انبش کمه حتمان
نه آخه مزه انبه نمیده مزه پیاز داغ میده
آهام آخه صاحب اینجا خونش سر مغازشه
همینجور که میره به خونه میاد بیرون مرد خانوادست فامیله
کدوم فامیلتونه من ندیدم تو عروسی
این میشه پسر خاله دایی پسر عموی دایی مادری خاله مادر دایی پسر دایی عمم
وای چقدر نزدیکه بهتون
خیلی اصلان اونقدر نزدیکه که یکبار گفتم فامیلتون چیه شناختم گفت انگار ته اپسیلون هم خونی بین ما و اونا هست
راستی شیر انبه خوردیم بریم سینما
پول کجاست
نترس سینما سراغ دارم عالی
وای کامران کجا فرار کردی ناقلا سینما عالی سراغ دارم ها...
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان