حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فصل 18

 چون عیسی این را گفت، با شاگردانخود به آن طرف وادی قِدْرون رفت و در آنجا باغی بود که با شاگردان خود به آن در آمد.
 و یهودا که تسلیم کننده وی بود، آن موضع را می‌دانست، چونکه عیسی در آنجا با شاگردان خود بارها انجمن می‌نمود.
 پس یهودا لشکریان و خادمان از نزد رؤسای کَهَنَه و فریسیان برداشته، با چراغها و مشعلها و اسلحه به آنجا آمد.
 آنگاه عیسی با اینکه آگاه بود از آنچه می‌بایست بر او واقع شود، بیرون آمده، به ایشان گفت، که را می‌طلبید؟
 به او جواب دادند، عیسی ناصری را! عیسی بدیشان گفت، من هستم! و یهودا که تسلیم کننده او بود نیز با ایشان ایستاده بود.
 پس چون بدیشان گفت، من هستم، برگشته، بر زمین افتادند.
 او باز از ایشان سؤال کرد، که رامی‌طلبید؟ گفتند، عیسی ناصری را!
 عیسی جواب داد، به شما گفتم من هستم! پس اگر مرا می‌خواهید، اینها را بگذارید بروند!
 تا آن سخنی که گفته بود تمام گردد که از آنانی که به من داده‌ای یکی را گُم نکرده‌ام.
10  آنگاه شمعون پطرس شمشیری را که داشت کشیده، به غلام رئیس کَهَنَه که ملوک نام داشت زده، گوش راستش را برید.
11  عیسی به پطرس گفت، شمشیر خود را غلاف کن! آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟
12  آنگاه سربازان و سرتیبان و خادمانِ یهود، عیسی را گرفته، او را بستند.
13  و اوّل او را نزد حنّا، پدر زن قیافا که در همان سال رئیس کَهَنَه بود، آوردند.
14  و قیافا همان بود که به یهود اشاره کرده بود که بهتر است یک شخص در راه قوم بمیرد.
15  امّا شمعون پِطرُس و شاگردی دیگر از عقب عیسی روانه شدند، و چون آن شاگرد نزد رئیس کَهَنَه معروف بود، با عیسی داخل خانهٔ رئیس کَهَنَه شد.
16  امّا پطرس بیرونِ در ایستاده بود. پس آن شاگرد دیگر که آشنای رئیس کَهَنَه بود، بیرون آمده، با دربان گفتگو کرد و پطرس را به اندرون برد.
17  آنگاه آن کنیزی که دربان بود، به پطرس گفت، آیا تو نیز از شاگردان این شخص نیستی؟ گفت، نیستم!
18  و غلامان و خدّام آتش افروخته، ایستاده بودند و خود را گرم می‌کردند چونکه هوا سرد بود؛ و پطرس نیز با ایشان خود را گرم می‌کرد.
19  پس رئیس کَهَنَه از عیسی دربارهٔ شاگردان وتعلیم او پرسید.
20  عیسی به او جواب داد که من به جهان آشکارا سخن گفته‌ام. من هر وقت در کنیسه و در هیکل، جایی که همهٔ یهودیان پیوسته جمع می‌شدند، تعلیم می‌دادم و در خفا چیزی نگفته‌ام!
21  چرا از من سؤال می‌کنی؟ از کسانی که شنیده‌اند بپرس که چه چیز بدیشان گفتم! اینک، ایشان می‌دانند آنچه من گفتم!
22  و چون این را گفت، یکی از خادمان که در آنجا ایستاده بود، طپانچه بر عیسی زده، گفت، آیا به رئیس کَهَنَه چنین جواب می‌دهی؟
23  عیسی بدو جواب داد، اگر بد گفتم، به بدی شهادت ده؛ و اگر خوب، برای چه مرا می‌زنی؟
24  پس حنّا او را بسته، به نزد قیافا رئیس کَهَنَه فرستاد.
25  و شمعون پطرس ایستاده، خود را گرم می‌کرد. بعضی بدو گفتند، آیا تو نیز از شاگردان او نیستی؟ او انکار کرده، گفت، نیستم!
26  پس یکی از غلامان رئیس کَهَنَه که از خویشان آن کس بود که پطرس گوشش را بریده بود، گفت، مگر من تو را با او در باغ ندیدم؟
27  پطرس باز انکار کرد که در حال خروس بانگ زد.
28  بعد عیسی را از نزد قیافا به دیوانخانه آوردند و صبح بود و ایشان داخل دیوانخانه نشدند مبادا نجس بشوند بلکه تا فِصَح را بخورند.
29  پس پیلاطُس به نزد ایشان بیرون آمده، گفت،چه دعوی بر این شخص دارید؟
30  در جواب او گفتند، اگر او بدکار نمی‌بود، به تو تسلیم نمی‌کردیم.
31  پیلاطُس بدیشان گفت، شما او را بگیرید و موافق شریعت خود بر او حکم نمایید. یهودیان به وی گفتند، بر ما جایز نیست که کسی را بکُشیم.
32  تا قول عیسی تمام گردد که گفته بود، اشاره به آن قسم موت که باید بمیرد.
33  پس پیلاطُس باز داخل دیوانخانه شد و عیسی را طلبیده، به او گفت، آیا تو پادشاه یهود هستی؟
34  عیسی به او جواب داد، آیا تو این را از خود می‌گویی یا دیگران دربارهٔ من به تو گفتند؟
35  پیلاطُس جواب داد، مگر من یهود هستم؟ اُمّت تو و رؤسای کَهَنَه تو را به من تسلیم کردند. چه کرده‌ای؟
36  عیسی جواب داد که پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان می‌بود، خدّام من جنگ می‌کردند تا به یهود تسلیم نشوم. لیکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست.37  پیلاطس به او گفت، مگر تو پادشاه هستی؟ عیسی جواب داد، تو می‌گویی که من پادشاه هستم. از این جهت من متولّد شدم و بجهت این در جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم، و هر که از راستی است سخن مرا می‌شنود.
38  پیلاطُس به او گفت، راستی چیست؟ و چون این را بگفت، باز به نزد یهودیان بیرون شده، به ایشان گفت، من در این شخص هیچ عیبی نیافتم.
39  و قانون شما این است که در عید فِصَح بجهت شما یک نفر آزاد کنم. پس آیا می‌خواهید بجهت شما پادشاه یهود را آزاد کنم؟
40  باز همه فریاد برآورده، گفتند، او را نی بلکه برْاَبّا را. و براَبّا دزد بود.

فصل 17

1  عیسی چون این را گفت، چشمان خود را به طرف آسمان بلند کرده، گفت، ای پدر ساعت رسیده است. پسر خود را جلال بده تا پسرت نیز تو را جلال دهد.
2  همچنان که او را بر هر بشری قدرت داده‌ای تا هر چه بدو داده‌ای به آنها حیات جاودانی بخشد.
3  و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحِد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند.
4  من بر روی زمین تو را جلال دادم و کاری را که به من سپردی تا بکنم، به کمال رسانیدم.
5  و الآن تو ای پدر مرا نزد خود جلال ده، به همان جلالی که قبل از آفرینش جهان نزد تو داشتم.6  اسم تو را به آن مردمانی که از جهان به من عطا کردی ظاهر ساختم. از آنِ تو بودند و ایشان را به من دادی و کلام تو را نگاه داشتند.
7  و الآن دانستند آنچه به من داده‌ای از نزد تو می‌باشد.
8  زیرا کلامی را که به من سپردی، بدیشان سپردم و ایشان قبول کردند و از روی یقین دانستند که از نزد تو بیرون آمدم و ایمان آوردند که تو مرا فرستادی.
9  من بجهت اینها سؤال می‌کنم و برای جهان سؤال نمی‌کنم، بلکه از برای کسانی که به من داده‌ای، زیرا که از آنِ تو می‌باشند.
10  و آنچه ازآنِ من است از آنِ تو است و آنچه از آنِ تو است از آنِ من است و در آنها جلال یافته‌ام.
11  بعد از این در جهان نیستم امّا اینها در جهان هستند و من نزد تو می‌آیم. ای پدر قدّوس اینها را که به من داده‌ای، به اسم خود نگاه دار تا یکی باشند چنانکه ما هستیم.
12  مادامی که با ایشان در جهان بودم، من ایشان را به اسم تو نگاه داشتم، و هر کس را که به من داده‌ای حفظ نمودم که یکی از ایشان هلاک نشد، مگر پسرِ هلاکت تا کتاب تمام شود.
13  و امّا الآن نزد تو می‌آیم. و این را در جهان می‌گویم تا خوشی مرا در خود کامل داشته باشند.
14  من کلام تو را به ایشان دادم و جهان ایشان را دشمن داشت زیرا که از جهان نیستند، همچنان که من نیز از جهان نیستم.
15  خواهش نمی‌کنم که ایشان را از جهان ببری، بلکه تا ایشان را از شریر نگاه داری.
16  ایشان از جهان نیستند چنانکه من از جهان نمی‌باشم.
17  ایشان را به راستی خود تقدیس نما. کلام تو راستی است.
18  همچنان که مرا در جهان فرستادی، من نیز ایشان را در جهان فرستادم.
19  و بجهت ایشان من خود را تقدیس می‌کنم تا ایشان نیز در راستی، تقدیس کرده شوند.
20  و نه برای اینها فقط سؤال می‌کنم، بلکه برای آنها نیز که به‌وسیلهٔ کلام ایشان به من ایمان خواهند آورد.
21  تا همه یک گردند چنانکه تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آرد که تو مرا فرستادی.
22  و من جلالی را که به من دادی به ایشان دادم تایک باشند چنانکه ما یک هستیم.
23  من در ایشان و تو در من، تا در یکی کامل گردند و تا جهان بداند که تو مرا فرستادی و ایشان را محبّت نمودی چنانکه مرا محبّت نمودی.
24  ای پدر می‌خواهم آنانی که به من داده‌ای با من باشند در جایی که من می‌باشم تا جلال مرا که به من داده‌ای ببینند، زیرا که مرا پیش از بنای جهان محبّت نمودی.25  ای پدر عادل، جهان تو را نشناخت، امّا من تو را شناختم؛ و اینها شناختهاند که تو مرا فرستادی.
26  و اسم تو را به ایشان شناسانیدم و خواهم شناسانید تا آن محبّتی که به من نموده‌ای در ایشان باشد و من نیز در ایشان باشم.

فصل 16

 این را به شما گفتم تا لغزش نخورید
 شما را از کنایس بیرون خواهند نمود؛ بلکه ساعتی می‌آید که هر که شما را بکُشد، گمان بَرَد که خدا را خدمت می‌کند. و این کارها را با شما خواهند کرد، بجهت آنکه نه پدر را شناختهاند و نه مرا.
 لیکن این را به شما گفتم تا وقتی که ساعت آید به‌خاطر آورید که من به شما گفتم. و این را از اوّل به شما نگفتم، زیرا که با شما بودم.
 امّا الآن نزد فرستنده خود می‌روم و کسی از شما از من نمی‌پرسد به کجا می‌روی.
 ولیکن چون این را به شما گفتم، دل شما از غم پُر شده است.
 و من به شما راست می‌گویم که رفتن من برای شما مفید است، زیرا اگر نروم تسلّی‌دهنده نزد شما نخواهد آمد . امّا اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم.
 و چون او آید، جهان را بر گناه وعدالت و داوری ملزم خواهد نمود.
 امّا بر گناه، زیرا که به من ایمان نمی‌آورند.
10  و امّا بر عدالت، از آن سبب که نزد پدر خود می‌روم و دیگر مرا نخواهید دید.
11  و امّا بر داوری، از آنرو که بر رئیس این جهان حکم شده است.
12  و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمّل آنها را ندارید.
13  و لیکن چون او یعنی روحِ راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلّم نمی‌کند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد.
14  او مرا جلال خواهد داد زیرا که از آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد.
15  هر چه از آنِ پدر است، از آنِ من است. از این جهت گفتم که از آنچه آنِ من است، می‌گیرد و به شما خبر خواهد داد.
16  بعد از اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دید زیرا که نزد پدر می‌روم.
17  آنگاه بعضی از شاگردانش به یکدیگر گفتند، چه چیز است اینکه به ما می‌گوید که اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دید و زیرا که نزد پدر می‌روم؟
18  پس گفتند، چه چیز است این اندکی که می‌گوید؟ نمی‌دانیم چه می‌گوید.
19  عیسی چون دانست که می‌خواهند از او سؤال کنند، بدیشان گفت، آیا در میان خود از این سؤال می‌کنید که گفتم اندکی دیگر مرا نخواهید دید پس بعد از اندکی باز مرا خواهید دید؟
20  آمین آمین به شما می‌گویم که شما گریه و زاری خواهید کرد و جهان شادی خواهد نمود. شما محزون می‌شوید لکن حزنشما به خوشی مبّدل خواهد شد.
21  زن در حین زاییدن محزون می‌شود، زیرا که ساعت او رسیده است. و لیکن چون طفل را زایید، آن زحمت را دیگر یاد نمی‌آورد به‌سبب خوشی از اینکه انسانی در جهان تولّد یافت.
22  پس شما همچنین الآن محزون می‌باشید، لکن باز شما را خواهم دید و دل شما خوش خواهد گشت و هیچ‌کس آن خوشی را از شما نخواهد گرفت.
23  و در آن روز چیزی از من سؤال نخواهید کرد. آمین آمین به شما می‌گویم که هر آنچه از پدر به اسم من طلب کنید، به شما عطا خواهد کرد.
24  تا کنون به اسم من چیزی طلب نکردید، بطلبید تا بیابید و خوشیِ شما کامل گردد.
25  این چیزها را به مثلها به شما گفتم، لکن ساعتی می‌آید که دیگر به مثلها به شما حرف نمی‌زنم بلکه از پدر به شما آشکارا خبر خواهم داد.
26  در آن روز به اسم من طلب خواهید کرد و به شما نمی‌گویم که من بجهت شما از پدر سؤال می‌کنم،
27  زیرا خودِ پدر شما را دوست می‌دارد، چونکه شما مرا دوست داشتید و ایمان آوردید که من از نزد خدا بیرون آمدم.
28  از نزد پدر بیرون آمدم و در جهان وارد شدم، و باز جهان را گذارده، نزد پدر می‌روم.29  شاگردانش بدو گفتند، هان اکنون علانیهًٔ سخن می‌گویی و هیچ مَثَل نمی‌گویی.
30  الآن دانستیم که همه‌چیز را می‌دانی و لازم نیست که کسی از تو بپرسد. بدین جهت باور می‌کنیم که از خدا بیرون آمدی.
31  عیسی به ایشان جواب داد، آیا الآن باور می‌کنید؟
32  اینک، ساعتی می‌آید بلکه الآن آمده است که متفرّق خواهید شد هریکی به نزد خاصّان خود و مرا تنها خواهید گذارد. لیکن تنها نیستم زیرا که پدر با من است.
33  بدین چیزها بهشما تکلّم کردم تا در من سلامتی داشته باشید. در جهان برای شما زحمت خواهد شد. و لکن خاطر جمع دارید زیرا که من بر جهان غالب شده‌ام.

فصل 15

1  من تاک حقیقی هستم و پدر من باغبان است.
2  هر شاخهای در من که میوه نیاورد، آن را دور می‌سازد و هر چه میوه آرد آن را پاک می‌کند تا بیشتر میوه آورد.
3  الحال شما به‌سبب کلامی که به شما گفته‌ام پاک هستید.
4  در من بمانید و من در شما. همچنانکه شاخه از خود نمی‌تواند میوه آورد اگر در تاک نماند، همچنین شما نیز اگر در من نمانید.
5  من تاک هستم و شما شاخه‌ها. آنکه در من می‌ماند و من در او، میوهٔ بسیار می‌آورد زیرا که جدا از من هیچ نمی‌توانید کرد.
6  اگر کسی در من نماند، مثل شاخه بیرون انداخته می‌شود و میخشکد و آنها را جمع کرده، در آتش می‌اندازند و سوخته می‌شود.
7  اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، آنچه خواهید بطلبید که برای شما خواهد شد.
8  جلال پدر من آشکارا می‌شود به اینکه میوهٔ بسیار بیاورید و شاگرد من بشوید.
9  همچنان که پدر مرا محبّت نمود، من نیز شما را محبّت نمودم؛ در محبّت من بمانید.
10  اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبّت من خواهید ماند، چنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشته‌ام و در محبّت او می‌مانم.
11  این را به شما گفتم تا خوشی من در شما باشد و شادی شما کامل گردد.
12  این است حکم من که یکدیگر را محبّتنمایید، همچنان که شما را محبّت نمودم.
13  کسی محبّتِ بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد.
14  شما دوست من هستید اگر آنچه به شما حکم می‌کنم بجا آرید.
15  دیگر شما را بنده نمی‌خوانم زیرا که بنده آنچه آقایش می‌کند نمی‌داند؛ لکن شما را دوست خوانده‌ام زیرا که هرچه از پدر شنیده‌ام به شما بیان کردم.
16  شما مرا برنگزیدید، بلکه من شما را برگزیدم و شما را مقرّر کردم تا شما بروید و میوه آورید و میوهٔ شما بماند تا هر چه از پدر به اسم من طلب کنید به شما عطا کند.
17  به این چیزها شما را حکم می‌کنم تا یکدیگر را محبّت نمایید.
18  اگر جهان شما را دشمن دارد، بدانید که پیشتر از شما مرا دشمن داشته است.
19  اگر از جهان می‌بودید، جهان خاصّان خود را دوست می‌داشت. لکن چونکه از جهان نیستید بلکه من شما را از جهان برگزیده‌ام، از این سبب جهان با شما دشمنی می‌کند.
20  به‌خاطر آرید کلامی را که به شما گفتم، غلام بزرگتر از آقای خود نیست. اگر مرا زحمت دادند، شما را نیز زحمت خواهند داد؛ اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را هم نگاه خواهند داشت.
21  لکن بجهت اسم من جمیع این کارها را به شما خواهند کرد زیرا که فرستنده مرا نمی‌شناسند.
22  اگر نیامده بودم و به ایشان تکلّم نکرده، گناه نمی‌داشتند؛ و امّا الآن عذری برای گناه خود ندارند.23  هر که مرا دشمن دارد پدر مرا نیزدشمن دارد.
24  و اگر در میانِ ایشان کارهایی نکرده بودم که غیر از من کسی هرگز نکرده بود، گناه نمی‌داشتند. ولیکن اکنون دیدند و دشمن داشتند مرا و پدر مرا نیز.25  بلکه تا تمام شود کلامی که در شریعت ایشان مکتوب است که، مرا بی‌سبب دشمن داشتند.
26  لیکن چون تسلّی‌دهنده که او را از جانب پدر نزد شما می‌فرستم آید، یعنی روح راستی که از پدر صادر می‌گردد، او بر من شهادت خواهد داد.
27  و شما نیز شهادت خواهید داد زیرا که از ابتدا با من بوده‌اید.

فصل 14

1  دل شما مضطرب نشود! به خدا ایمانآورید به من نیز ایمان آورید.
2  در خانهٔ پدر من منزل بسیار است والاّ به شما می‌گفتم. می‌روم تا برای شما مکانی حاضر کنم،
3  و اگر بروم و از برای شما مکانی حاضر کنم، بازمی‌آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من می‌باشم شما نیز باشید.
4  و جایی که من می‌روم می‌دانید و راه را می‌دانید.
5  توما بدوگفت، ای آقا نمی‌دانیم کجا می‌روی. پس چگونه راه را توانیم دانست؟
6  عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچ‌کس نزد پدر جز به‌وسیلهٔ من نمی‌آید.
7  اگر مرا می‌شناختید، پدر مرا نیز می‌شناختید و بعد از این او را می‌شناسید و او را دیده‌اید.
8  فیلپُّس به وی گفت، ای آقا پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است.
9  عیسی بدو گفت، ای فیلیپُس در این مدّت با شما بوده‌ام، آیا مرا نشناختهای؟ کسی که مرا دید، پدر را دیده است. پس چگونه تو می‌گویی پدر را به ما نشان ده؟
10  آیا باور نمی‌کنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهایی که من به شما می‌گویم از خود نمی‌گویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را می‌کند.
11  مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است، والاّ مرا به‌سبب آن اعمال تصدیق کنید.
12  آمین آمین به شما می‌گویم هر که به من ایمان آرد، کارهایی را که من می‌کنم او نیز خواهد کرد و بزرگتر از اینها نیز خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر می‌روم.
13  و هر چیزی را که به اسم من سؤال کنید بجا خواهم آورد تا پدر در پسر جلال یابد.
14  اگر چیزی به اسم من طلب کنید من آن را بجا خواهم آورد.
15  اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید.
16  و من از پدر سؤال می‌کنم و تسلّی‌دهنده‌ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه باشما بماند،
17  یعنی روح راستی که جهان نمی‌تواند او را قبول کند زیرا که او را نمی‌بیند ونمی‌شناسد و امّا شما او را می‌شناسید، زیرا که با شما می‌ماند و در شما خواهد بود.
18  شما را یتیم نمی‌گذارم نزد شما می‌آیم.
19  بعد از اندک زمانی جهان دیگر مرا نمی‌بیند و امّا شما مرا می‌بینید و از این جهت که من زنده‌ام، شما هم خواهید زیست.
20  و در آن روز شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما.
21  هر که احکام مرا دارد و آنها را حفظ کند، آن است که مرا محبّت می‌نماید؛ و آنکه مرا محبّت می‌نماید، پدر من او را محبّت خواهد نمود و من او را محبّت خواهم نمود و خود را به او ظاهر خواهم ساخت.
22  یهودا، نه آن اسخریوطی، به وی گفت، ای آقا چگونه می‌خواهی خود را به ما بنمایی و نه بر جهان؟
23  عیسی در جواب او گفت، اگر کسی مرا محبّت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبّت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت.
24  و آنکه مرا محبّت ننماید، کلام مرا حفظ نمی‌کند؛ و کلامی که می‌شنوید از من نیست بلکه از پدری است که مرا فرستاد.
25  این سخنان را به شما گفتم وقتی که با شما بودم.
26  لیکن تسلّی‌دهنده یعنی روح‌القدس که پدر او را به اسم من می‌فرستد، او همه‌چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.
27  سلامتی برای شما می‌گذارم، سلامتی خود را به شما می‌دهم. نه چنانکه جهان می‌دهد، من به شما می‌دهم. دل شما مضطرب و هراسان نباشد.
28  شنیده‌اید که من به شما گفتم می‌روم و نزد شما می‌آیم. اگر مرا محبّت می‌نمودید، خوشحال می‌گشتید که گفتم نزد پدر می‌روم، زیرا که پدر بزرگتر از من است.
29  و الآن قبل از وقوع به شماگفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید.30  بعد از این بسیار با شما نخواهم گفت، زیرا که رئیس این جهان می‌آید و در من چیزی ندارد.
31  لیکن تا جهان بداند که پدر را محبّت می‌نمایم، چنانکه پدر به من حکم کرد همانطور می‌کنم. برخیزید از اینجا برویم.