حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

شب چراغ شهر

شهر در نگاه ستاره ها چراغ قرمزست

آسمان با تمام ستاره ها یش شب چراغ شهری بر بلندای آسمانست

چه دلگیرست وقتی ستاره ای می افتد

انگار تمام ستاره ها برای مهتابست

نگران مباش اینجا شب هایش هم فالش میزند درون تپیدن خود

برای سروده ای که میبرد دلتنگی زمین را

فانوسی در شب

موج میفشاند دریا میزند صخره میخورد

دریا ساحلی دارد که فانوسکی شب برده در خود آن را

میان تلاطم دریا موج میفشاند و درون خود سکوت هست تابوت درون آب

تار میزند بر ان سمفونی جنگ اما صلح درونش سفید برده تابوت را

دریا موج میخورد و تابوت میفتد درون اعماق آب بردگی ساحلی که میخورد تابوت را

نقطه صفر دریا ساحل شنی هست اینجا  درون تابوت گل میندازند و آنجا درون تابوت آب

تابوت خالی گل را آب میدهد و مرده را جان اگر یقین در آن ریشه گیرد

درون تاب خورده

Image result for ‫حسام الدین شفیعیان-عکس نویسی‬‎

چه بدون ابرو چه غم مادری کنار فرزند

باید دستت را بلند کنی و بیفتی

انگار درون چشمان کودک آرامش و چشمان مادر طوفانیست

من شعر را گذر کردم افتادمو نظر کردم

من  غم را درون خود میتابم و درون انسان را

هنوز بذر امیدی پیچکی میشود چه ساده گذشتیم از غمهای هم

انگار هر پنچره درون خود آدمهای درون افتاده دارد

دیگر غوغای ذهنی شهر آرزوهای خواب رفته نگاره های بیرون فتاده هست

چه کسی میداند در درون تاب خورده میفتیم و ساقه ای که میخشکد

در ابعادی همه میگذریم این بعد درون  خود خوردگی را

هر کسی در پازل خود دنبال یک تکه از درون خودست

کوزه آب و آب هست یا کوزه تشنه گردیم پی آب

مثال شعریست که پر میشود درونش اما درون شعر پازلکی تلو میخورد در شکستن گم میشود

گم گم گمشده در درون پازل و پازل میبرد ما را درون خود

ستوده باد فصلی نو

شاخه های بهار  درختان بهاری و گلفشانی فصل

پاییزی یا زمستانی یا تابستانی که فصلی دگر دارد

نغمه خود را به فصل ها بدهیم

بهار هم شکرانه شکوفه ها میشود

تابان خورشید و خورشید تابان در آسمان

شعله سرکش در پرتو هایی درخشان

ستوده باد فصلی نو در رویش