حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-66

کسی که استقلال دارد  و صاحب فکر و عقیده و استدلالو  اندیشه و تمیز دادن میشود کسی هست که از آنچه پر در معنویت میشود با نه تنها حس بلکه با پر شدن میفهمد این مرحله در ستون ایمانی  هر کسی که بتواند پایه های آن را محکم بالا ببرد نمیریزد بلکه افزان در درخت دانش درون و پر شدن در درون و اندیشیدن در مسائل میشود. کسی که هنوز پایه ایمانیش در حال قوام و بستگی در بالا رفتن هست  باید برای کسب استقلال فکری و درون پر شدن خود بکوشد کوشش معنوی با کوشش علمی فرق دارد کوشش معنوی اتصالیست کوشش علمی شامل بخش های مختلف میشود که دانش افروزی هست در معنویت هم هست. اما آنکه در علم هم خاصیت معنویتی خود را درون دهد برون آن برای حاصل آن میکوشد. پس شکل قیافه شما  مثال موهایتان را بزنید  و شکلتان را تغییر دهید مثالست یعنی انسانی تغییر میکند اما درون او نه. زیبایی میریزد اما  معنویت تنها با خارج کردن روشنایی هست که میریزد. پس پایه ایمانی قوی در رشد هست که قوام پیدا میکند چهره شما یا مغز شما آن هم عوض میشود اما اگر بتوانید راه درست را پیدا کنید و ایمانتان در راه درست شکل گیرد به یک سمت قله میروید اما با همان معیار داوری میشوید.

حسام الدین شفیعیان

فانوس-65

روزی مردی وارد دهکده ای شد و دید در آن دهکده مردم منتظر شخصی بنام رستم هستند رفت جلو و سلام کرد و گفت شما منتظر چه کسی هستید گفتند منتظر رستم هستیم.گفت من رستمم گفتند نه تو رستم نیستی رستم از آسمان میاد گفت نگاه کنید من در آسمانم. گفتند کجا گفت اونجا گفتند نه اون مال دهکده  کناریه اونا منتظر  اسفندیار هستند اونم از آسمان میاد گفت نگاه کنید من اونم گفتند نه اون مال دهکده کناریه اسمش  مبارک بادا هست اونم از آسمان میاد. گفت پس کی از زمین میاد گفت اون مال دهکده کناریه اونم  از دل کوه میاد بیرون میگه مبارک بادا آمدم بعد کوه دو نیم میشه بعدش کوه دونیم شد کوه تکه هاش پخش میشه و زمین شروع میکنه همش درخت میشه بعد درخت شد همه  آسمان طبیعت میشه بعد زمینم سه هزار چشمه روییده میشه بعد معلوم میشه اون مبارک بادایی هست که دوازده قرن پیش بوده آمده. اما رستم ما مال پنج هزار قرن پیشه مرد حسابی کردو گفت الان که قرنه هفتم هستیم چجوری اون مال اونقدر قرن پیشه گفتند باید قرن جوری باشه که هیچ قرنی به اون قرن نرسه. رفت داخل دهکده دید نشستند عده ای دارن کباب میخورن گفت بهبه چه بوی کبابی میاد گفتند طبق کتاب رستم   و خاطرات نوشته شده بوی کباب من همه جا را گرفت کتاب رستم و حقیقت را در آورد گفت  صفحه چندم گفتند دویستم زد صفحه دویست دید نوشته  دل من کباب شد از دست شما.گفتند چون بوی کباب همه جا را گرفته بود ما همیشه کباب هفته ای هفت روز میخوریم از سهم جمع مردم برای رستم.گفت اینجا نوشته دل من کباب شد گفتند وای بر تو ای ابلیس ای سیاهی  تکه تکه باد هر کسی غیر آنچه اینجا نوشته آورد این تایید شده از سوی عالم بزرگ دین کناری هست که خدایشان نامی دیگر دارد ولی برای ما مقدسه چون اشتراکات داریم.گفت من رستمم گفتند اگر رستمی ما را ببر به آسمان بعد بیار زمین همه زمین را جمع کن و هفت تکه کن و تمام دریا ها را جوشش بده و باز ما را سهم صندوق رستم را پر کن بصورتی که ناتمام نماند. گفتند چون تمام شده. اگرم رستمی کاسه ای بر تو زاهدانه برو و پول جمع کن زیرا ما رستمی میخوام که مفید واقع بشود.و ما الگوی او هستیم ببین مجسمه او را. چقدر زاهدانه هست.گفتند فیزیکت رو به مرگ هست هر وقت مردی تو همان رستمی والا ما منتظر ده رستم از آسمانیم.که با صد رستم دیگه بزودی میان این در کتاب افسانته الرستمیم نوشته شده. کتاب را در آورد دید نوشته کتاب خودش رستم در حقیقت محض  گفت صفحه چنده گفتند بیست و دو خواند نوشته بود من میایم اما  تا آمدم  مرا بالا میبرید و باز آمدم مرا بالا میبرید و هر کسی هر جا بیاد بالا میبریدش. گفتند بالا بردن کار رستم گونه هست والا  پایین بردن که کاری ندارد.خلاصه رستم دید اسمش  دریابنده هست و اون رستم.گفتند اه نمیشه باید رستم باشی والا دریابنده قبول نمیکنیم.هر کسی دریابنده باشه بیاد قبول میکنیم به شرطی که برای ما خدمت کند. و بوی کبابش دل همه را ببرد بعدشم تو زشتی رستم قشنگه.صفحه رو زد نوشته بود نه زیاد زیبا نه آنچنان زیبایی که ببرد دل ها را مگر سیمایش که ببرد دلها را. گفتند نه الان گیشه رو صورت زیبا میفته.گیشه مهمه نه تاریخ حقیقت. بعدشم ما دنبال تو نمیام حوصله نداریم. تازه خارجیای ما که اصلان طرفدار تو نمیشن.اونا با چهره رستم فقط زندگی میکنن و  خاطرات اون که میخوان. خلاصه مطلب  حقیقت  مهمتر هست  و  فهم حقیقت ها و اندیشیدن به حقیقت ها تا آنچه فهم حقیقت هست رسید. و آن فهوای کلام و اندیشیدن در کلامست.

دسته‌بندی حسام الدین شفیعیان-عکاسی - حسام الدین شفیعیان

فانوس-64

آموزه های بد و غلط و بدعت های بد و غلط مثال تاریکی وارد ذهن افراد میشوند یک آموزه غلط  میتواند مضر باشد اما چه آموزه ای غلط و تاریکست آموزه منافعی برای پیشبرد منافع زمینی نه آسمانی آموزه های آسمانی آموزه های درون روشن کننده و بینش باز کننده و ذهن را مترقی در فرهنگ بینشی در نگاه نو هست به همان نگاه آموزه ای اما در بازه های زمانی کلام در نو شدنی در ریشه فکر میتواند نجات دهنده باشد.کلام  و آموزه ی اشتباه یعنی اشتباه جبران نشدنی میشود.اموزه خوب ارائه میشود ذهن تمیز میدهد هر چند که تاریکی آن را بر نتابد. اصل بنیادین مشکلات منافعات زمینیست که جای خود را به بدعت های بد برای پیشبرد اهداف و حصار میکند. حصار ذهن خطرناکترین حصار هست حصار ذهن بسته خطرناکتر از سلاحی کشنده جمعیست.زیرا هر فکر  بسته یک سلاح خطرناک هست . ذهن بسته باز میشود چشم هست. تفکر هست. رشد هست. اما سمبه پر زور تاریکی هم هست. سمبه تاریکی سمبه ای از امیال و افکار مادی صرف برای پیشبرد اهدافی خاص هست. در داوری نهایی پرسیده میشود تحت چه کسی آموزش دیدی و چه کردی شخص آموزش دهنده جلو می آید و میگوید نمیشناسم آن شخص را شخص میگوید من از تو آموزه خشم دیدم ذهنم قاب کانال تنظیم مثال تو بود و بسته به هر چه گفتید نگاه نکن و نخوان و بعد گویند مگر ذهن تو تمیز نمیدهد خوب و بد را  شخص آموزش دهنده میگوید بما چه ما دنبال صرف امورات مادی و امیال بودیم اینجا آب سرد ریخته میشود روی سر شخص مقابل اما عدالت الهی با آن آموزش دهنده فساد کننده ذهنی کار بیشتری دارد. اما آن شخص  میبایست به دنبال جواب میرفته. در گناه میمیرد در گناه داوری میشود.گفتند هر چه باداباد هست همه بخشیده میشویم خداوند بسیار بخششگر هست برو کاریت نباشه جلو مطمئن. آنجا گفته شود طرف مقابل گرگ بوده یا گرگ نما  چه نسخه شیکی پیچیده برای اهدافش. نگاه کن اینست آنچه پیچیده و انچه برایش سود بوده. نه آن طرف آنقدر وحشتناک جلوه دادند که  اگر یک گناه بکنیم آنقدر کوبیده آتش شویم که جهنمی کامل شویم. گویند کدام گناه منظورشان بوده. اگر گناهی که  بخششگری خدا را زیر سوال ببرد و دنیای بعد حیات  زمینی را آنقدر وحشتناک کنند که طرف بگوید حال گناه کردمو جهنم پس بیشتر کنم.گوش میشنود و چشم ثبت میکند.اما اینها را که گفته اینقدر وحشتناک ملکوت الهی هست. اینقدر وحشتناک این سمت هست.حساب کتاب چشم بسته باز هست. نه آنقدر که ترغیب به گناه بیشتر شود.چه نسخه هایی پیچیدن.فلانی بیا این گفته این که واویلاست خودش. با گناه زیاد در حق دیگران مرده.خب مگر فلان میز منبر نداشته. کدام منبر کدام میز مثالست. هر منبری هر میزی هر تریبونی.فلان ساعت دقیقه در فلانجا .اینقدر دقیق هست که اگر به آفرینش نگاه کنید یک نظم دقیق میبینید. قوای فرشتگان بسیار زیادند قوای انسانی قوای معنوی.ای دل فلانی که فکر میکردیم بدتر از اون نیست رفت بهشت. گویند کی گفته فلانی بده. بیا نگاه کن همونی که فکر میکردی بدتر از اون نیست. ببین چطوری دلش  مثل آینه صاف هست. ببین چه میکرده.مگر خداوند بودید که  از همه چیز آگاهی فکر میکردید دارید و اینگونه نسخه پیچیدید   و نسخه و آبروی فلانی را پیچیدید. خداوند بخششگر هست اما شما نمیبخشید. اما خداوند بسیار هم دقیق سر مسائلی هست. خود میداند ملکوت را چگونه چه  خادمین و اشخاص شخصی  بچرخاند. خلاصه امر آنکه قضاوت دیگری قضاوت خود شماست اگر اشتباه در آن قضاوت باشد خود به قضاوت میروید.چون  به میل خاص انسانها نبودن و به میل خواست خدا بودن مهمتر هست. 

عکاس-حسام الدین شفیعیان

فانوس-63

سر فصل هر حالتی اینست شما به دنبال آب میگردید اما تشنه آب نیستید .آب را پیدا میکنید اما از آن نمینوشید چرا؟ دنبال اب گشتن راهیست برای پیدا کردن آن اما اگر تشنگی نباشد آب فقط مخزنی برای رفع انست اما رفع کدام تشنگی تشنگی اگر نباشد دنبال آب گشتن صرفان  برای چیست؟ یا اصلان دنبال آب نمیگردند و فضای محیط آن را دوست دارند اما آب میشود زیبایی آن.اما تشنه حقیقت با سر مشق هایی دنبال اب میگردد و تشنه هست سیراب از بیشتر دانستن میشود اما انیکه گلالوده میکند آب را شک و تردید هست. شک در اینکه آب سر چشمه گلالود باشد نوشیدن آن را میرباید.تشنگی و تحصیل علم از راه آن علمی که معنوی باشد یا علمی که دست یافتنی باشد با علمی که میشود رسید اما آنچه دریافت میشود و دریافته میشود میتواند تشنگی را بر طرف کند اما تشنه حقیقت یک قدم آید صد قدم به دنبال آن میرود. پس تشنگی اگر نباشد محیط اطرف آب درختان و طبیعت میشود ماندن در یک مکان برای لذت از آب و طبیعت. 

فانوس-62

پس نباید اجازه به ذهن داد که در آن تاریکی آید زیرا تاریکی اول قلاب میندازد بعد قلابش  گرفت روح را صدمه میزند و صدمه را تاریکی میزند اما فکر روشن فکریست که در آن روشنی را قلاب ذهن میکند بعد اصول ساختار درست را پر میکند بعد عملکرد و کم کم آفت های بد زدوده میشوند.خشم حسادت حسد و غرور تکبر آفت ها درو میشوند مزرعه اماده کشت خوب هست جای خشم محبت پر میشود جای حسد بزرگی روح در خیریت دیگران و جای بد خواستن سلامتی را برای هم خواستن اگر اینها شد مزرعه کمال انسانی مزرعه بعد آن هم برداشت کاشت درست در خود و دیگران بدون گفتار هم میشود زیرا رفتار درست الگوی درست خواهد بود.