چشم یک بینایی دارد و تفکر که تمیز میدهد و تفکری که درست تمیز دهد و اصل مطلب را بفهمد چشمی بر پایه وسعت تفکر دارد.
چشم بینا میبیند و تفکر باز صافی میدهد.و تفکر تمیز داده شده کمک کننده خواهد بود.
شما در یک مثال در خانواده ای زندگی میکنید مثال هفت نفر 5 نفر اندیشه متفاوت با شما دارند دو نفر با هم هم عقیده یا اصلان 6 نفر یک عقیده و یک نفر عقیده دیگر دارد.
حال جامعه و حال بسترهای مختلف آن.اگر همه با هم ضدیت کنند و گویند ما فقط درست میگیم و شما مثال غلط آنچنان فتنه ای به راه می افتد که به خشونت ختم میشود اما اگر همین جامعه بزرگ با گفتمان هم اندیشی و تمیز دادن آن به مخاطب راه رود همه در نظم صلح و رضایت خدا پیش میروند رضایت خدا و خوشنودی خدا ارجحیت دارد. زیرا آرام کننده قلوب خداست. اگر از مرگ ترسیدید اگر از شکنجه و مصیبت ترسیدید باید روی ایمان خود کار کنید یا اطمینان به بعد موت ندارید یا ترس از شک راهی که میروید دارید یا باور بعد مرگ ندارید یا حیات دنیا را بر حیات اصلی مقدم داشته اید حیات دنیا میان پلی هست بین این دنیا و آن دنیا این دنیا برای کوله بار آن دنیاست کوله خود را از خوبی و رضایت خدا پر کنید. و سعی کنید برتر اندیشی نکنید و خانواده بزرگ را خانواده خود بدانید و با هم بخشیدن و بخشش را بیاموزید والا میشوید حلقه دام برای هم و خشم خدا زیرا خشم خدا همانند صبر خدا هست که اگر هر دو زیادست هر دو هم میتواند کارایی داشته باشد زیرا نظم حیات کل بشریت در آنست.
عالم مرئی و عالم نامرئی .مرئی و نامرئی.چیزی که میبینیم.چیزی که مکشوف میشود. چیزی که کشف میشود. و امری که نیاز به دید بالاتر دارد. دید انسانی امری را میبیند اما تمیز نمیدهد دید انسانی دید بالاتر پیدا میکند اما انتهای آن دید کجاست. جهان درون جنین جهانیست که نوزاد شکل گرفته در حال تکامل آن را محیط زیست خود میداند بعد پا به جهان ماده میگذارد. در این بعد چشمش به جهان ماده باز میشود. و درک آن میکند قبل آن جنین و تکامل آنست.و بعد آن رشد و بالندگی آن.اگر به یک نوزاد فرض مثال بگویید جهان ماده و زمینی کجاست چه میگوید. شما با وسایل پزشکی و تکنولوژی در درون شکم را میبینید پزشک با وسیله.اما درون شکم را مادر نمیتواند ببیند اما حس میکند که تکان خوردن جنین و نوزاد که متولد میشود چشم باز میکند پیرامون آن مادر هست و افراد که می آیند و میبینند.طبق فرایند زناشویی انسان هم متولد میشود حیوان هم متولد میشود. اما ذهن و تفکر انسان را ارزیابی کنید. و حیوان را. حتی در حیواناتی که ژن های نزدیک به انسان دارند.بازهم به روند تکامل انسان نمیرسند.انسان دارای تفکر وسیع با میزان هوش متفاوت هست.حال هر موجود زنده ای درک دید بشری خود را دارد.پس عالم ماده را میبیند.و حال عالم موت یا زندگی جدایی از ماده.مرحله بالاتر از شکم مادر و زندگی ماده میرود. و حال در تجربه کنندگان تونل نورانی و یک تولد در جهان فرای جهان ماده. تولد چگونه تولد باز شدن دید به مرحله ای که دریافت نمیکرد.یا اگرم دریافتی بود کامل نبود.حال از قیود و جسم رها شده. و کامل به جهان بالاتر رفته. پس جهانی که آن را واگذارده و جسم را گذاشته و روح را برده یک مرحله بالاتر هست.حال در مرحله قبل چه کاشته و برداشته همان را در آن دریافت میکند. بد بکارید بد دریافت میکنید و خوب بکارید حاصل آن را دریافت میکنید.
مقدمه سر فصل بر آنست که آنهایی که نیکی و خوی خوبی را در خود جای دهند از بدی و شرارت نفرت میکنند و خواستگاه آنان طلب رضایت خدا و بیان عقیده ها و اجازه نطق و بیان هاست زیرا صافی تمیز دادن را در زمانها بر روئت ها نمودار میشود زیرا هر چیزی که پنهان ماند آشکار شود و هر چیزی که آشکار شود تمیز داده شود عقاید گوناگون و نظریات و ادیان و مفسرین و موعظه گران به دنبال کشف اصل حقیقت میروند اما آنی که حقیقت اصل را آشکار میکند خداست. و دانای کل به امور خداست. که نقطه شکی را باقی نمیگذارد.پس خداوند آشکار کننده و یاری دهنده اصلی هست. و هر کسی در طلب رضایت خدا بکوشد خوار نخواهد شد. نه لرزان شود نه ترسان شود اگر خدا را مد نظر خود بگیرد. و الا با کوچکترین حادثه ای لرزان ترسان شود زیرا حیات و موت خود را و دیگران را در خطر بیند. اما آنی که حیات خود و دیگران را اهمیت دهد کوشد که آنان را بر رضایت خدا هدایت کند و تمامی دام ها خباثت ها رذالت ها را با یاری خدا خنثی کند.مگر آنانی که دست از شرارت خباثت و دام حیله برندارند و بر آن بیفزایند و مکر اندیشند آنها کسانی هستند زیر یوق ابلیس و با همان دام ابلیس به جهنم سر افکنده و بر آنان با همان معیار تاریکی که با آن قلاب به آتش شدند قضاوت خواهد شد.
گوهر شناسی یک گوهر شناس قابل میخواهد یا گوهر شناسی ها گوهر شناسان قابل.یک بینایی هست یک تفکر یک تشخیص و یک آن که خدای قادر مطلق بر تمامی دانسته ها واقف. اما اگر یک گوهر درست در ظرف یک دشمنی قرار گیرد آن گوهر تاریک نمیشود اگر در تکامل افراد توانا قرار گیرد و اگر این توانایی بالا رود تدافع ها خنثی.پس مهم اصل درست در کاری هست و کوشش.زیرا آنکه کوشش نکند و آنکه جوشش نداشته باشد مثال یک حرف نزده یا یک حرف فقط زده میشود ولی آنکه در کوشش در روند درست برود این زنجیره درستی هست که در آن درستی مطلق روشنایی میگیرد.پس صبر و استقامت و کوشش درست و اموری که مثال یک گوهره برای روشنایی هست تکامل گیرد و تکامل آن تعامل گیرد و تعامل آن تعقل گیرد و تعقل آن جاری شود در راه درست و مزرعه ای از بذری درست در برداشتی درست.
شما در جهانی هستید که هفت میلیارد تفکر در آن زیست میکند. چند میلیارد و هر تعداد آن شاخه بندی تفکری و هر انسان یک نوع برخورد.حالا چقدر در طول این تاریخ ها زندگی کردند و رفتند و حیات زندگانی و اینها. پس انسانها چکش وار نیستند میخ در سر فرو رود بلکه پذیرش کننده هستند در تفکر.چیزی که میخ وار برود کم کم شل شده میفتد میخکوب رود پارادوکس تدافعی . پس عروسک نمیخواهد جهان بلکه حس میخواهد حس تفکر جوشش تعقل و در این کار و روش تفکراتی جوشش و عملکرد حسی هست. میخ وار بدون جوشش یا بی تفاوتی مطلق هست . یعنی شخص یدک کش یک عقیده با اسم آن هست اما در بازه آن حتی ساعتی هم وقت نگذاشته و فقط یدک کشیده. به این میگن بدون حس عروسکی بدون جوشش. و کوشش. یک نویسنده که میخواهد نویسنده شود اگر کوشش نکند نویسنده نمیشود میشود دلنویس میشود خاطره نویس میشود انشاء نویس فقط اما یک نویسنده در ابعاد آن از نثر خوب. ساختار را شناختن. و مسائل تکنیکی کار را دانستن هست.غیر آن میشود بدون تلاش فقط اسم اینکه فکر کند نویسنده هست.اما وقتی نویسنده توانایی شد و کارش را ارائه کرد آنکه طبع هنری داشته باشد و کار را بداند میفهمد و آنکه تخصصی آن کار را میکند بهتر میداند و در کل نویسنده میشود.